آوای دانش/ موسسه اعزام دانشجو به مجارستان



خیلی ها در دنیا هستند که به خیال ها باور ندارند اما بگزارید برایتان جوری توضیح بدم که قانع شوید و باور کنید خیال های خوب قابل باوراند البته اول اینکه  باید به مغز خود اطمینان داشته باشید:

انهایی که خدارا باور دارند می دانند مغز و تمام وجودشان را خدا آفریده ولی ممکن است برخی از افراد خداوند متعال را قبول نداشته باشند.نگران نباشید!هنوز دلیل قانع کننده ای برای هر دو گروه هست برای مثال هیچ کس نمی گوید من عقل ندارم و همه به مغز خود باور دارند حتی اگر سطح  هوششان پایین باشد.آنها که سطح هوششان پایین است عقل دارند و از مغز خود دستور میگیرند پس در وهله اول همه به مغز خود اطمینان دارند .مرحله ی دوم این است که تابحال دقت کرده اید که خاطرات را جلوی چشمانتان می آورید؟این تصویر ها از قبل با استفاده از اعصاب چشم ها ویا گوش ها به مغز ما منتقل شده اند و اکنون درون مغز شما ذخیره شده اند پس حتما اگر هم تا کنون قبول نداشتید که تصورات از مغز ما می آید ، متوجه شدید. پس همه می دانند که بازتاب را مغز انجام می دهد ، مگر هنگامی که چیزی را حس میکنید که وجود ندارد میگویند به چشمت آمده یا به گوشت خورده؟وگفتیم که چشم از همان مغز شما دستور میگیرد و گوش ها هم همینطور !

پس ای انسان ها وقتی میگویید مغز خود را قبول دارید قبول دارید که تصورات، چشمی و شنوایی است و همین دو حس هم از مغز شما دستور میگیرند پس چرا عادت دارید به افرادی که رویا های خود را خیال می کنند بفهمانید دروغ است مغز خود را قبول دارید پس بدانید خیال ها وجود دارند مگر اینکه در آخر به خودتان اطمینان ندارید اگر ندارید چگونه جبه گیری و حق طلبی می کنید و تصمیم میگیرید؟


 هوای بارانی، بعد از ظهر یک روز پاییزی. بیست و هفتم آذر.هوا ملایم و شاعرانه بود.قطرهای ریز و درشت باران به شیشه ی ماشین می خوردند.شیشه پاک کن ها قصد پاک کردن باران را داشتند.اما غصه ی آسمان بیش از اینها بود . رشته کوه های البرز از شیشه ی باران خورده ی ماشین به چشم می آمدند.در جاده ای که سنگ فرشش از احساس و درختانش از جنس علاقه اند در حال حرکت بودیم در جاده ای بی انتها !

 دامنه ی کوها و قله ی کوه زیبا تر از همیشه سفید پوش شده بودند. نزدیک غروب که می شد ، مه هم غلیظ تر می شد.همچنان باران می بارید فقط وقتی آنجا بودی نمی نوانستی به چیزی جز غروب حیرت انگیز درهمان جاده ی بی انتها خیره شوی.ابر ها روی خورشید پوشانده بودند و آن را درون خود محو کرده بودند.آسمان نارنجی بود با هاله ای از مه و گوشه ای از آسمان آبی پاییز.بوی باران که دیگر هیچ ! بوی خاک باران خورده ، بوی طراوت درختان،بوی کلوچه و چای بوی هوای بارانی.فقط می شد خیره شد و مات این زیبایی ماند.

 صدای موسیقی ملایمی کاملا سازگار با آن فضا از ضبط ماشین پخش می شد و باز هم جاده ای بی انتها.غیر ممکن بود اگر آنجا باشی و شعری به ذهنت نرسد.جس عجیبی داشت.آرام ،  زیبا و شاعرانه.البرز بهترین منظره بود . برای عکس دو نفره برای نقاشی،برای عکس،برای طبیعت گردی و هر چیز زیبای دیگر! استوار و در عین حال جذاب.

 تمام یادگاری های پاییز در منظره که خلاصه نمی شد ، اما آن منظره مطمئنا مهم ترین بخش پاییز بود.درختان سبز که حال نارنجی و زرد و ارغوانی و آسمانی که نیلگون بودند،در کنارجاده به چشم می خوردند.سبز هم بودند،اما سبز پاییز نه سبز بهار . شایدآن لحظه داشتم احساسی ترین لحظات عمرم را سپری می کردم.البرز به ما خیلی نزدیک بود،قطعا بود چون ما در جاده ی زیبایی پایان ناپذیر چالوس در حال حرکت بودیم.هنوز هم هر وقت به آن فکر می کنم می گویم : وباز هم سفر.وباز هم سفر.وباز هم سفر. .



  می گویند گل که زیبا و بی عیب و نقص به نظر می رسد ، همان خاری  که کنارش روییده است سبب عیب جویی از آن گل می شود . این ضرب المثل جزء ضرب المثل های عام است که مشهور است و بعید می دانم کسی حد اقل یک بار آن را نشنیده باشد . اما تا حالا فکر کرده اید که اگر این خار نبود چه اتفاقی می افتاد؟همه آن گل را می چیدند و زندگی را از آن گل بی عیب و نقص منع می کردند.

  کار های خدا بی حکمت نیست فقط با این تفاوت که بعضی ها را می توان دید ولی بعضی ها را نه ! اگر کمی به جزئیات این ضرب المثل دقت کنید می فهمید آن هم حکمت اسرار الهی است. خداوند به فکر همه ی آفریده هایش هست ؛ اگر شما هم کمی به منافع دیگران احترام بگذارید به این نتیجه می رسید که چیدن گل در اصل و در ریشه ی موضوع اشتباه است و به همین سبب خداوند خار را در کنار گل آفرید تا گل آسیب نبیند . ریشه ی این به انسانهایی بر می گردد که عیب و نقص دارند ، ولی کم یا آن عیب و نقص شرط امنیت آنهاست.

به ضرب المثل ها فکرکنید.آنها بیشتر از دو معنی دور و نزدیک بحث دارند. شاید حتی تا مرز داستانهایی شنیدنی !



زندگی ام را در امید خلاصه کرده ام . آسمان خوشبختی را حصار آن قرار دادم تا خوشبختی زندگی ان را محاصره کند ، دور تا دور آن گل های علم کاشته ام تا زینت زندگی ام علم باشد،پله هایش را از تفاوت ساخته ام تا هر وقت بالا تر رفتم بدانم چه مراحلی را پشت سر گذاشته ام.درختی را که چند سال پیش کاشته بودم پرورش می دهم تا محصولش موفقیت باشد.بخشی از علمم را در رود می گذارم تا همه از آن بهره مند شوند.

بهترین امتحان علوم زندگی ام را به دیوار خانه ام چسباندم تا بدانم گاهی در برابر علم خداوند کم می آورم:هرگاه به رکوع می روم ، هر گاه به سجده میروم و حتی هرگاه پاییز می شود، می فهمم علم چیست ، می فهمم والله علیم احکیم چه معنای عمیقی دارد.


 ریاضی مانند ماشین زمان است.انسان رابه دنیای دیگر می برد. شیرین است.شیرین تر از شیرین ترین چیزی که  هنوز کشف نشده است.منها شاید کم باشد ولی کم بودنش بخاطر این است که می بخشد و همواره در حال بخشش است.تقسیم هم باشد قبول است؛این تقسیم بود که به من قسمت کردن خوبیهایم را بین دیگران آموخت.این جمع بود که آموخت یک دست صدا ندارد و باید متحد شد تا فهمید دوستی های واقعی یعنی چه!

 و این ضرب بود که معنی قدرت را با پیشرفت و بزرگی به من آموخت . در ماشین زمان ریاضی من متوجه شدم صفر بی ارزش نیست،بلکه گاهی وقت این صفر است که ارزش اعداد را تعیین می کند.بهتر است بگویم فلسفه ی شیرین ریاضی (از نظر من) بزرگتر از کشف نیروی جاذبه زمین است.


 موسیقی بهترین کلام برای سخن گفتن ، بهترین زاویه برای نگاه و بهترین حس برای لمس کردن است. موسیقی در وجود انسان ها نفوذ می کند و تا ابد رد پایش ماندگار می شود ؛ این تنها موسیقی است که در وصف زیبایی می نوازد و خورشید را در چشمهای همه روشن نگاه می دارد و بالی می شود برای پرواز به خوبی ها ! حتی دیگر ذهن ها هم می دانند که اگر موسیقی نباشد راهی برای نواختن نیست.

 گاهی وقت ها به ساز غبطه می خورم که از وجود موسیقی پر است و موسیقی دوست صمیمی اوست. بیایید کمتر سخن بگوییم و گوش بدیم . هنوز هم چیز زیبایی برای شنیدن هست.



با افتخار تقدیم به همه ی خوانندگان و نوازندگان کشورمان و همه ی کسانی که از عمق وجودشان موسیقی می سازند تا دل مردم را شاد نگه دارند.



باز پاییز آمد با همان شور و نشاط همیشگی،باهمان زیبایی،با همان رنگ های

همیشگی،زیباست.پاییز پاییز است اما نه آن پاییز همیشگی!دوباره باد پاییزی متفاوت آمده است،درخت روبه روی خانه ی ما برگ هایش زرد است،اما در دنیای پارسال نیست،برگ های زردش کمی متفاوت است ، مانند برگ های زرد پاییز امسال!

دوباره امسال پاییزی زیبا آمده است،پاییزی با ده ها رنگ .باران پاییزی مانند مرواریدی بر روی برگ های می درخشد.وقتی برگ های درختان قد کشیده ی پاییز می ریزد انگار قسمتی از وجودشان کم شده است.وقی باد پاییزی بر زمین و درختان می وزد،قسمتی از وجود  درختان را با با خود می برد و زمین های باران خورده ی پاییز را جارو می کند.


نوشته ی دوست خوبم یاسمن عیسی پور با اندکی تغییر؛تقدیمش می کنم به همه ی متولدین فصل پاییز ! "آرزو عطایی"


زندگی ام را در امید خلاصه کردم.آسمان بی انتهای خوشبختی را حصار آن قرار دادم تا خوشبختی زندگی ام را محاصره کند. دور تا دور آن گلهای علم کاشتم تا زینت زندگی ام علم باشد. پله هایش را از تفاوت ساختم تا هروقت بالاتر رفتم یادم بماند چه مراحلی را پشت سر گذاشته ام.درختی که چند سال پیش کاشته بودم را آب می دهم تا محصولش موفقیت باشد. بخشی از علمم را در رود گذاشته ام تا همه از آن بهره مند شوند.برگه ی امتحان علومم را به دیوار خانه ام چسباندم تا بدانم گاهی در برابر علم خداوند کم می آورم :

هرگاه به سجدا می روم،هرگاه به رکوع می روم و حتی هرگاه که پاییز می شود می فهمم والله علیم الحکیم چه معنای عمیقی دارد، که گاهی حتی علم هم کم می آورد در برابرش.


در چشمانش صداقت موج می زند،در نگاهش شور و سر زندگی پیداست،در دلش حماسه ای دیگر بر پاست،معلوم است تصمیمش را گرفته است؛تصمیمش را گرفته است تا مثل کبوتر بر اوج آسمان ها پر بزند و برود.

او اویس است.اما با این تفاوت که اویس بوی پیامبر (ص) را می شنید،ولی او بوی خدا را ! سنگر برای او مانند آوازی از عشق و سخاوت است ، مانند دریایی بی انتهاست . وقتی تمام زندگی ات خدا مردمانت باشند چاره ای جز پر زدن و باقی گذاشتن لاله های سرخ در دشت دل های مردم نداری!او مانند آبشاری است که سرنوشت ساز تمام ماهی های سرخ آنجاست.

او مانند کبوتری سفید به اوج آسمان پرواز می کند و از افق دورتر و دورتر اما در دل های مردم نزدیک تر و نزدیک تر می شود!


هفته ی دفاع مقدس ،هفته ی زیباو به یاد ماندنی سخاوت جوانمردانه ی مردان ایران زمین  را به همه ی شما تهنیت عرض می کنم و این متن رو به روح همه ی شهدا مخصوصا شهدای هشت سال دفاع مقدس و کتابخانه ی شهدای شهرستان گرمه تقدیم می کنم.


این خانه ی زیبا،این خانه ی کوچک ولی با آرزو ها و نتایج بزرگ . این خانه ی الهی،این مهربان آفتاب که بر زمین می تابد.این برگ های سبز که یشم اند و در پاییز چون یاقوت زرد.این زیبایی آسمان و گردش منظم سیارات کیهان.آسمانی از جنس مهربانی تفاوت!

هنوز فکر می کنم کسی هست . نه فکر نمی کنم مطمئنم!خاکی از جنس طلا که قوت گرفت و حتی بالاتر از ملائک شد.پاییزی که کمربندی شد از جنس یاقوت قرمز و زرد ، بهاری که تاجی شد از نشاط،زمستانی که شد عاشق دانه های الماس که بر زمین می بارندوتابسانی که شد عاشق مهربانی و گرمی لطف خدا !

عاشقی فرقی ندارد وقتی که خدا باشد.دانه دانه ی اعداد و ارقام بی پایان ریاضی پله ای شد از رنگ خدایی،برای رسیدن به او.هر برگ درختان بالی برای رسیدن به خدا شد. عاشقی فرقی ندارد.اگر پاییز باشی ، اگر تابستان باشی ویا اگر. .


 هوای بارانی، بعد از ظهر یک روز پاییزی. بیست و هفتم آذر.هوا ملایم و شاعرانه بود.قطرهای ریز و درشت باران به شیشه ی ماشین می خوردند.شیشه پاک کن ها قصد پاک کردن باران را داشتند.اما غصه ی آسمان بیش از اینها بود . رشته کوه های البرز از شیشه ی باران خورده ی ماشین به چشم می آمدند.در جاده ای که سنگ فرشش از احساس و درختانش از جنس علاقه اند در حال حرکت بودیم در جاده ای بی انتها !

 دامنه ی کوها و قله ی کوه زیبا تر از همیشه سفید پوش شده بودند. نزدیک غروب که می شد ، مه هم غلیظ تر می شد.همچنان باران می بارید فقط وقتی آنجا بودی نمی نوانستی به چیزی جز غروب حیرت انگیز درهمان جاده ی بی انتها خیره شوی.ابر ها روی خورشید پوشانده بودند و آن را درون خود محو کرده بودند.آسمان نارنجی بود با هاله ای از مه و گوشه ای از آسمان آبی پاییز.بوی باران که دیگر هیچ ! بوی خاک باران خورده ، بوی طراوت درختان،بوی کلوچه و چای بوی هوای بارانی.فقط می شد خیره شد و مات این زیبایی ماند.

 صدای موسیقی ملایمی کاملا سازگار با آن فضا از ضبط ماشین پخش می شد و باز هم جاده ای بی انتها.غیر ممکن بود اگر آنجا باشی و شعری به ذهنت نرسد.حس عجیبی داشت.آرام ،  زیبا و شاعرانه.البرز بهترین منظره بود . برای عکس دو نفره برای نقاشی،برای عکس،برای طبیعت گردی و هر چیز زیبای دیگر! استوار و در عین حال جذاب.

 تمام یادگاری های پاییز در آن منظره که خلاصه نمی شد ، اما آن منظره مطمئنا مهم ترین بخش پاییز بود.درختان سبز که حال نارنجی و زرد و ارغوانی و آسمانی که نیلگون بودند،در کنارجاده به چشم می خوردند.سبز هم بودند،اما سبز پاییز نه سبز بهار . شایدآن لحظه داشتم احساسی ترین لحظات عمرم را سپری می کردم.البرز به ما خیلی نزدیک بود،قطعا بود چون ما در جاده ی زیبایی پایان ناپذیر چالوس در حال حرکت بودیم.هنوز هم هر وقت به آن فکر می کنم می گویم : وباز هم سفر.وباز هم سفر.وباز هم سفر. .



در زمینه آموزش، دنیا به ما یک معادله جالب ارائه می‌دهد: مزیت + فرصت = پیشرفت. و اگر این معادله را به زبان آمیخته‌ای از امکانات تحصیلی و شوری بی‌انتها ترجمه کنیم، مقصدی به نام

کالج مک دنیل در مجارستان به چشم می‌خورد.

در این کالج، هر چیزی جذابیت دارد: از دانشگاهی که در میان تاریخی فرهنگی جاودانه قرار دارد تا اساتیدی که نه تنها دانش را انتقال می‌دهند، بلکه به عنوان راهنمایان زندگی نیز شناخته می‌شوند. اینجا جاست که ذهنیت‌ها با هم تداخل می‌کنند و از هم تغذیه می‌شوند. کجا که دنیای دانش‌آموختگان به دنیای محققانی که در آن زندگی می‌کنند می‌پیوندد.

پس اگر می‌خواهید به تبدیل آرزوها به واقعیت نزدیک‌تر شوید، اگر دنبال یک تجربه تحصیلی منحصربه‌فرد هستید، کالج مک دنیل در مجارستان آماده است تا همراهی کند. اینجا، تازه می‌آموزید که تحصیل تنها یادگیری نیست، بلکه یک سفر برای کشف خلاقیت‌های نهفته در شماست.

باغ مختص تفکر آزاد: در اینجا، فکرهای شما همچون بذرهایی پرچمدار به خاک سپرده می‌شوند. به جایی که افکار تشدید و دور از واقعیت شما می‌پرند، واژه‌ها با زمین ترکیب می‌شوند و از آنجا که آزادانه می‌رویم، به دنیایی از دانش، ایده‌ها و اختراعات پیشرو پراکنده می‌شویم.

کالج ترکیبی از ماضی و آینده: تنها دانش را به شما منتقل می‌کنند بلکه به عنوان هم‌راهان آموزشی در جاده زندگی شما پیش می‌روند.

جامعه‌ی هنری و خلاق: از هم‌فکری در کارگاه‌های هنری تا طراحی‌های جدیدی که در رشته‌های مختلف ایجاد می‌شوند، اینجا یک محیط پراز ایده‌ها و خلاقیت‌هاست. شما به دنیایی پویا و پرانرژی پا می‌گذارید که خلاقیت‌های نهفته‌تان را به سطح بالاتری از تحصیل تبدیل می‌کند.

تعامل فرهنگی چندگانه: در اینجا، متنوعیت فرهنگی و مذهبی تاریخی اما هم‌اکنون زنده به چشم می‌خورد. شما با دانشجویانی از تمامی نقاط جهان به اشتراک می‌گذارید، از تفاوت‌ها غنی می‌شوید و به یک تعامل فرهنگی چندگانه پایبندید.

اعتقاد به پیشرفت فردی: اینجا یک مکان است که شما به رشد فردی و توسعه شخصی خود اهمیت می‌دهید. با آموزشی عالی، امکانات پژوهشی پیشرفته و همچنین تمرکز بر توسعه مهارت‌های زندگی، شما به دنبال شکوفایی هر چه بیشتر خود هستید.

در نهایت، کالج مک دنیل در مجارستان یک جایگاهی است که شما می‌توانید در آغاز مسیر تحصیلی‌تان، پرده‌ای از امکانات بی‌پایان را برای خود باز کنید و به یک دنیایی از دانش، رشد شخصی و پیشرفت دست یابید.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها